#احساس_اشتباهی_پارت_84
واقعا پس من رفتم.
و بدون اینکه لباسام و عوض کنم رفتم سمت خونه عمو اینا رو در ضرب
گرفتم
که یهو در باز شد و پرت شدم تو بغل کسی هر دو افتادیم روی زمین 1 7
سرم و بلند کردم ببینم کیه که با دیدن رهام روح از تنم جدا شد قلبم
شروع به تپیدن کرد.
هول کردم تند از جام بلند شدم.
سلام
سلام دختر دائی عزیز کجایی تو
لبخند زورکی زدم خوبم سرکار بقیه کجان.
تو سالن دارن خرید هایی که کردیم و رو می بینن....
40
پس این خرید دیدن داره
رفتم سمت سالن
با صدای بلند گفتم:
_سلام به همه
سیندرلاتوو اومد
هلنا از جاش بلند شد گفت:
_بی معرفت
الان اومدی؟؟
خیر سرم دختر عمومی
گونش رو بوسیدم 1 8
_هل جونم تو ام که چقدر دل تنگ منی
معلومه فعلا مشغولی
و با چشم رهام و نشون دادم
romangram.com | @romangram_com