#احساس_اشتباهی_پارت_65
با دیدن رهام دست و دلم لرزید
دستمو سمتش دراز کردم
_چطوری پسر عمه ی گردم؟!
رهام دستمو فشرد
گرمی دستش انگار پوست دستم و آتیش زد
لبخندی زد 1
_خوبم تو چطوری؟!
کجا میری؟!
کنار رهام روی مبل نشستم
_سرکار
_مگه شب کاری؟!
_نه ولی مجبورم برم
داروخونمون شبانه روزیه
_آهان
زن عمو با سینی چایی اومد
از جام بلند شدم
_سلام عروس خانوم
زن عمو خندید
_فامیلاتو دیدی من و یادت رفت ساینا
_استغفرالله این چه حرفیه شما عشقی...
و بوسه ای روی گونش زدم
زن عمو دستی روی گونش کشید
_باز تف مالی کردی؟!
_اِه زن عمو 2
خندید
romangram.com | @romangram_com