#احساس_اشتباهی_پارت_62

_ای بابا مامان بذار بخوابم..
و پتو رو کشیدم روی سرم
_دختره ی تنبل پاشو تا آماده بشی
بری میدونی چقدر طول میکشه؟!
قبل رفتن برو خونه عموت
عمت اینا اومدن
یهو چشم هام باز شد
تند سر جام نشستم
_چی شد یهو بیدار شدی؟! 7
سرم و خاروندم
_هیچی دیرم شد
مامان سری تکون دتد
از اتاق بیرون رفت
پتو رو زدم کنار
از توی کشو لباس برداشتم و از اتاق بیرون اومدم
با دیدن بابا لبخندی زدم
رفتم جلو از پشت سرش پخ کردم...
بابا یهو از جاش پرید
زدم زیر خنده
بابا کوسن توی دستش و پرت کرد سمتم
جا خالی دادم
_پیر شدی بابا دیگه نشونه هات به هدف نمیخورن
بابا خندید
_دختره ی ورپریده عمت پیر شده
من هنوز از از چهل گلم یکیش باز شده

romangram.com | @romangram_com