#احساس_اشتباهی_پارت_61

دم در آپارتمانامون از هلنا خداحافظی کردم حوصله کلید انداختن
نداشتم .
دستمو روی زنگ گذاشتم
مامان کفگیر بدست در باز کرد
وای ساینا تو هنوز یاد نگرفتی
دستتو روی اون زنگ بی صاحاب می‌ذاری بعدش برداری من کر نیستم.
بوسه ای روی گونه مامان زدم
فدای حرص خوردنات اینقدر حرص نخور پیر میشی بابا می ره زن
میگیره.
بابات غل ...
بابام چی
مامان کفگیرشو برد بالا برو تو اتاقت یه نصف روز نیستی خونه امن امانه
هی خدا بقیه هم مادر دارن من هم مادر دارم
شب دوباره باید برم سرکار
وا شب خونه عموتینا دعوتیم.
لباسامو در آوردم کش موهام باز کردم. 6
می‌دونم مامان اما چیکار کنم باید برم.
الانم یه چرت میزنم شب خوابم نبره این صاحب کار ما از اون بی
اعصاباشه .
مامان دیگه حرفی نزد پریدم روی تخت پتو رو کشیدم روی سرم.
اما دلم می‌خواست امشب خونه عمو اینا می‌رفتم.
رهام می دیدم راستکی راستکی عاشق شدم رفت.....
26
تازه چشم هام گرم شده بود که با تکون های دستی چشم باز کردم
مامان بالای سرم بود

romangram.com | @romangram_com