#احساس_اشتباهی_پارت_54

هلنا جیغ بنفشی کشید که گوشام کر شد
با این کار هلنا ، رهام و ساسان از ترس
اینکه چی شده منو ول کردن منم دِه برو
که رفتی پا به فرار گذاشتم
داد زدم گول خوردین گول خوردین
شکلکی براشون در آوردم
هلی :میکشمت بیشعور نفهم تو میدونی من از گربه میترسم
_میدونستم که گفتم ، تا تو باشی كه من دختر عموت ، دوست و همکارت 6
رو به این دوتا نفروشی
هر چهار تامون با لباسای خیس وارد
سالن شدیم مامان با دیدنمون گفت :
بچه ها چی شده بارون باریده
هلی : آره زن عمو بارون از شلنگ اومده
عمه : یعنی چی ؟
رهام : یعنی اینکه مامان یاد قدیما افتادیم
زن عمو : این دو تا کم بود شما دوتا هم بهشون اضافه شدین
هلی : مامان همش تقصیر سایناس
_تقصیر منه ، شما سه تا نبودين كه میخواستین منو تو حوض بندازین
عمه و مامان و زن عمو خندیدن و گفتن از دست شما ها جوونا
عزیز : حالا برین یه چیزی پیدا کنین بپوشین
ساسان و رهام به اتاقی که عزیز برا
رهام گذاشته بود ، رفتند
22
منو هلنا هم به اتاق همیشگی
خودمون که حالا اتاق عزیز شده بود ، رفتيم . اتاق

romangram.com | @romangram_com