#احساس_اشتباهی_پارت_5
عزیز : اها فقط شر یه مزاحمو کم کردین
چطور اون وقت؟
با هلنا نگاهی بهم انداختیم و زدیم زیر خنده.
عزیز سری تکون داد
_ِا عزیز با از اون نگاه معروفات کردیا
بابا من دلم نمیخواد ازدواج کنم مامان
بدون اطلاع من یه قرار برای من و این پسره گذاشت رفتم سر قرار هلنام
اومد همین
عزیز : فقط هلنا اومد نیومد که خودشو جای دوست دختره پسره جا بزنه
و توام بری به مامانت بگی پسره دختر بازه
_میگم عزیر اینا از کجا فهمیدن همه چی زیر سر خودمونه؟؟
عزیز : مثلا بچه هاشونین اونم شما دوتا عالم و ادم شما دوتا رو میشناسه
_ولی بگم عزیز کارشون اشتباه مارو از خونه انداختن بیرون
_اوهوم هلی راس میگه اگه دختر فراری بشیم اگه متعاد بشیم
_وای اخرش از تزریق زیاد بمیریم وای وای
عزیز لنگه دمپاییشو در اورد هر دو ساکت شدیم
_عزیز تنبیه بدنی بده ها بد اموزی داره نزن زشته نچ نچ
عزیز : وااای از دست زبون شما دو نفر ببینم صاحب کارتون چطور شما دو
تا رو تا حالا بیرون نکرده!
_عاشق چشم ابرومونه
_اره عزیز خوشگلی دردسر داره
عزیز بلند شد گفت:برین از ماماناتون معذرت خواهی کنین
_عزیز مگه ما اونا رو از خونه بیرون کردیم؟
عزیز : استغرالله همین که گفتم وگرنه منم بیرونتون میکنم
_عزیز دلت میاد دختر فراری بشیم معتاد بشیم تزریقی بشیم بعد لب جوب
romangram.com | @romangram_com