#احساس_اشتباهی_پارت_47
مهمونی که میگم نه از اون مهمونیای
بزرگ عیونی ، نه بابا همین مهمونی
ساده خودمون به صرف شام و شیرینی 6
با هلنا و هیوا رفتیم بازار من یه کت
گلبهی استین سه ربع با یه زیری مشکی
که تا روی رونم بود خریدم،هلنا هم کت
وشلوار، هیوا هم یه تونیک خرید...
یه دوش دو دقیقه ای گرفتم بعد از
خشک کردن موهام یه سشوار کشیدم و
کریستال مو زدم، موهام لخت روی شونه هام ریخت
یه ساپورت کلفت مشکی با کفش
عروسکی مشکی براق پوشیدم،یه ارایش
ملایم انجام دادم عطرم رو هم زدم و از اتاق بیرون اومدم
_مامان من اماده ام
مامانمم یه کت و دامن یاسی خوشگل
پوشیده بود ،
با:ا-خوب اگه اماده هستین بریم
1 9
یه شال روی سرم انداختم کیف
دستیمو گرفتم رفتم بیرون عمو اینا هم
اومدن ،بابا ماشین رو کنار خونه ی عزیز 7
پارک کرد و وارد حیاط شدیم،
عزیز از خوشی نمیدونست چیکار کنه.
با عمه و عزیز احوال پرسی کردیم،رهام
و ساسان نبودن رفتیم اتاق وسایل
romangram.com | @romangram_com