#احساس_اشتباهی_پارت_31

دوست نداره. بعد خميازه اي كشيد
گفت:من ميخوابم شب بخير
_شب بخير
ولي من خوابم نميبرد باصداي ويبره ي گوشي يه چشممو باز كردم يه پيام
از رهام بود...
توي اين يه هفته فهميدم پسر شيطونيه
و برعكس خيلي پسرا كه مغرورن 4
اصلا ًمغرور نيست،پيامشو باز كردم
_سلام دختر خوابي؟
لبخندي زدم تايپ كردم
_سلام نه هنوز ، بيدارم
_خوب خدارو شكر از صبح ازت خبرى نيست، خوبي؟
_خوبم تو خوبي؟از صبح سر كارم ، شبم دورهمي خونه ي عزيزجون
بوديم
_ِاه عزيز هنوزم مثل قديما شب جمعه ها همه رو دور هم جمع ميكنه؟
_اوهوم
_خيلي دلم براي اونروزا تنگ شده ما اينجا واقعاً تنها هستيم
_خوب چرا بر نميگردين؟
_ميايم به همين زوديا،بسه ديگه هر چقدر از فاميل دور بوديم
بعد از كمي صحبت با رهام شب بخير گفتم خوابيدم.....
يك ماه از چت كردن من با رهام
ميگذشت هرچي ميگذره انگار بيشتر
ميشناسمش ، توي اين يك ماه اتفاق
خاصي نيوفتاده ، امروز سامان ميره
سربازي و مامان و زن عمو تو حياط 5

romangram.com | @romangram_com