#احساس_اشتباهی_پارت_22

عزیز : نميخواد واسه من دست بزنين
پاشين سفره رو جمع كنين ظرفا رو هم
بشورين زير سماورم روشن كنيد تا من يه چرت ميزنم چائي بجوشه
_عزيــز
_سرو صدا نكنين ميخوام بخوابم
منو هلي نگاهي بهم انداختيم نفسمو
دادم بيرون به زور از جام بلند شدم
همراه هلي ظرفا رو شستيم آشپزخونه
رو جمع كرديم زير سماورم روشن
كرديم ، بعد نفري يه متكا برداشتيم رو
به روي باد كولر خوابيديم بايد از بعدازظهر
تا شب داروخونه ميرفتيم ... يه چرت زده،نزده عزيز بيدارمون كرد
_پاشين ببينم چقد ميخوابين؟
خميازه اي كشيدم موهاي لختمو از
صورتم كنار زدم و گفتم : عزيز اذيت نكن بذار بخوابيم 2
_لازم نكرده چايي دم كردم تنهايي ميلم نميكشه بياين تو حياط بشينيم رو
تخت بخوريم
_پووف ول نمي كنيا ساينا قربونت بره
_با بزرگترت بحث نكن پاشو بيا ، اون
ناصرالدين شاه هم بيدار كن دزد بياد
ببرتش خبردار نميشه
_هلي پاشو ، هلي
_هووم
_پاشو
_ميگم پاشو

romangram.com | @romangram_com