#احساس_اشتباهی_پارت_18
روي مبل نشستم چون فاصله ي سني
كمي داريم خيلي باهم راحتيم خيلي دوسش دارم
_كارو بار چطوره؟
_خداروشكر تو چيكار ميكني كار تو داروخونه چطوره راحتي؟
_اره راحتم
_خوبه
بعد از كمي دورهم نشستن و شام 6
خوردن به اتاقم رفتم ،گوشيمو از كنار
ميز توالتم برداشتم روي تختم دراز
كشيدم تو نرم افزار رفتم و نگاهي به
پروفايل رهام پسر عمم انداختم چه
مردونه شده
سلامي نوشتم و سندرو زدم ، نميدونم
چرا هيجان داشتم يه هيجان ناشناخته
، منو هلنا خيلي مزاحم ديگران ميشيم و
كلي سر به سرشون ميذاريم حتي
خودمونو جاي پسر جا ميزنيم
مخ اين دختراي خنگو ميزنيم بعد كلي
هروكر راه ميندازيم با صداي ويبره ي
گوشيم از جام پريدم رهام پيام داده
بود ، ما چند وقت پيش همه باهم تو يه
گروه بوديم بعد منو هلنا اومديم بيرون ،
نگاهي به پيامش انداختم:سلام دختر دایی
نوشتم:خوبين ، عمه جون خوبه؟
_ممنون ، شما دائي اينا خوبين؟شما كدوم دختر دائي منين؟ 7
romangram.com | @romangram_com