#احساس_اشتباهی_پارت_17
سامان:لوسي ديگه
زبوني براش در آوردم داشتم ميرفتم
سمت آشپزخونه كه ساسان از اتاقش
اومد بيرون
_فداي قدو بالاي داداشم بشم....
7
_سلام به اقا داداش خودم
_سلام به يه دونه اجي خوشگلم
سامان: فقط من اينجا بچه سرراهيم ديگه؟
_واي اخر فهميدي ما نميخواستيم توبه اين زودى بفهمي ولي حالا كه
فهميدي ما تو رو از تو سطل ماست پيدا كرديم
بعد غش غش خنديدم
سامان: رو آب بخندي بي مزه،لوس
_ساكت بچه سرراهي 5
مامان: ميبينم پسر منو، شما تنها گير آوردين اره؟
به سمت سامان رفت
_مادر دورت بگرده تو ته تغاري ماماني
سامانم خودشو واسه مامان لوس كرده
_ايش پسرم انقد لوس
ساسان: يه چائي براي ما مياري خانوم خوشگله
دستمو به حالت نظامى كنار پيشونيم زدم
_چشم قربان
و به آشپزخونه رفتم و با يه
سيني چائي تازه دم برگشتم يكي يه
دونه براي همه گذاشتم بعد كنار ساسان
romangram.com | @romangram_com