#احساس_اشتباهی_پارت_147

_نمیای پیش من دخترم؟
_دخترم؟!
_عزیز اومد سمتم و دستمو گرفت
_بیا دخترم برات توضیح میدم
روی مبل کنار عزیز نشستم.
_یادته که بهت گفته بودم یک عمه به اسم مریم داشتی؟
_بله و سال ها پیش مرده.
عزیز سری تکون داد.
_این آقا شوهرشه.
نگاهی به مرد انداختم
_خوب اینجا چیکار می کنن؟
عزیز سرش و انداخت پایین 0 5
_اومده دنبال دخترش.
_وا! مگه دخترش پیش ما هست؟
_آره عزیزم
با تعجب و چشمای گرد شده به عزیز نگاه کردم.
با صدای لرزون گفتم:
_خوب اون دختر کیه؟ من می شناسمش؟
_اره دخترم میشناسیش
_کیه عزیز؟
_تو دخترم
با شنیدن این حرف سریع از جام بلند شدم.
_اینا چیه که الان دارید می گید؟ کی پدرمنه ؟! من یک مادر بیشتر ندارم.
همون مرد از جاش بلند شد وگفت:
_من پدرتم

romangram.com | @romangram_com