#احساس_اشتباهی_پارت_143

شروع کرد به باز کردن دکمه اش.
_آره باید بشوریش الان.
_شوخی میکنی
پیراهنش درآورد، سرم و پایین انداختم. 9 9
_ نه کاملا جدیم بگیر برو تو حیاط بشور.
_برو بابا
پرهام از جاش بلند شد و دستمو گرفت وکشید.
_یالا ببینم؛ تو رو خدا بیا ببین با لباسم نازنینم چیکار کرد.
بزور بردم سمت حیاط و شیر آب باز کرد.
_آفرین، بشور ببینم وقت شوهر کردنت هست یا نه؟
با حرص
چنگی به لباس زدم
_پسرِ پرو
پرهام خندید.
76_
_روی آب بخندی.
کنارم نشست.
نگاه خصمانه ای بهش انداختم.
یهو مشتشو پر از آب کرد؛ پاشید روی صورتم.
هر دو دستمو پر از آب کردم تا خواستم بریزم رو سرش جا خالی داد.
بلوزش و برداشتم و دنبالش دویدم.
_وایسا ببینم. 0 0
برا چی خیس می کنی؟
_خوبه با این کارم حال و هوات عوض شد.
دیدم بهش نمی رسم پیچی به پام دادم و افتادم.

romangram.com | @romangram_com