#احساس_اشتباهی_پارت_132
لباس کوتاه قرمز مشکیم و که تا بالای زانوهام بود و دکلته پوشیدم ،
کفش های 1 2سانتی هم پام کردم .
شالو باده ای بلندم رو پوشیدم .
همراه مامان از آرایشگاه بیرون اومدیم .
بابا تو ماشین منتظرمون بود ،
مامان جلو نشست ،
بابا گفت :_ به به خوشگلای من .
- بابا جون الان دارین ناز کدوممونو میکشین ؟؟؟
من یا مامان ؟؟؟
_ هردوتونو .
پشت چشمی نازک کردم .
یعنی خونه عزیزم برم
بابا خندید ، 8 4
به تالار رسیدیم ، با هم به سمت سالن رفتیم .
صدای ارکستر می اومد .
نصف فامیلا اومده بودن .
اتاق پرو رفتیم .
لباسامو در آوردم .
دستی به به لباسم کشیدم و بیرون اومدم .
هیوا داشت وسط سالن هنرنمایی میکرد ،
با نگاهم مهمونارو از نظر رد کردم که دستی روی شونه ی برهنه ام نشست
،
تند برگشتم که نگاهم به نگاه پرهام افتاد .
نگاهی به سرتاپاش انداختم .
کت و شلوار خوش دوختی تنش بود ،
romangram.com | @romangram_com