#احساس_اشتباهی_پارت_131
بی توجه به حرف من حلقه ی دستاشو محکم تر کرد .
+ تو همیشه اینجا میای ؟؟؟؟ 8 2
سرم و بلند کردم که دماغم با سیبک گلوش خورد ،
نگاهش به نگاهم دوخت .
هر دو خیره ی هم بودیم .
یهو فاصله گرفت و با صدای گرفته ای گفت . : هوا سرده بریم تو .
و خودش زودتر رفت .
شونه ای بالا انداختم و وارد سالن شدم .
هلنا با دیدمم ابرویی بالا انواخت که براش پشت چشم نازک کردم .
یک هفته خیلی زود گذشت و شب عروسی هلنا و رهام رسید .
با مامان آرایشگاه رفتیم .
- میگم مامان خودت و خیلی خوشگل نکنیاااااا .....
من امشب خونه عزیز نمیرم .
مامان زد رو شونه ام و آرایشگر خندید ،
دلشوره داشتم ، با اینکه ظاهرمو خوب حفظ کرده ام از درون داغون شدم
،
این مدت امید داشتم تا نگین برگرده داروخونه اما وقتی شایسته گفت :-
استعفا داده و
برای همیشه رفته ........
69_ 8 3
یعنی آب پاکی رو ریخت روی دستم .
با صدای مامان به خودم اومدم .
+ ساینا پاشو کارت تموم شده .
نگاهی به ارایش صورتم انداختم ،
راضی از جام بلند شدم ،
romangram.com | @romangram_com