#احساس_اشتباهی_پارت_12
جون اومده ... اما پسراشو نياورده بود.
با ياد آوري پسر عمه هاي گرام ياد
پيشنهاد هلنا افتادم تندي يه شال روي سرم انداختم
_مامان من يه دقيقه ميرم پيش هلنا
_مگه شما از صبح پيش هم نبودين؟
_كارش دارم
_كاراي شما دوتا تمومي نداره
_من رفتم مامان
تندي رفتم سمت واحد عمو اينا زنگ
آپارتمانشونو زدم چند دقيقه بعد هيوا
با اون عينك دور مشكيش و كتاب به دست ظاهر شد 8
_سلام خانوم نخبه
هيوا-سلام سانيا
وارد خونه شدم
_زن عمو و هلنا كجان؟
هلنا جيغ جيغ كنان از آشپزخونه اومد
بيرون پشتش زن عمو با كفگير
_سلام زن عمو باز اين دختره چيكار كرده؟
زن عمو:سلام عزيزم ميبيني از دستش
آسايش ندارم صد دفعه گفتم گلاي
فضاي سبزو نچين باز رفته واسه من گل چيده.
_هلنا خجالت نميكشي با اين قد و هيكل رفتي گل چيدي؟
هلنا:ساني ميزنم كتلت شيا كي رفت گل چيد هان؟
_كي چيد من نميدونم
هلنا:مامان كار خود عجو به اش هست
romangram.com | @romangram_com