#احساس_اشتباهی_پارت_13
_زن عمو جونم به قيافه ي من ميخوره اخه من دختر به اين مظلومي
خانومي
زن عمو يه دونه از اون نگاه مارپلياش
انداخت سري تكون داد 9
_من نميدونم منو عطيه جون سر شما دوتا چي خورديم كه شما اينطوري
خل و چل شدين!
_دستت طلا زن عمو با اين تعريفت
هيوا:مامان راس ميگه همش در حال
خراب كاري هستين ،اين هلنا خانومم كهيه خواستگار نداره بره عينهو
چراغ
قرمز جلوي منو گرفته شايد من دلم خواست ازدواج كنم
زن عمو:چشم من و بابات روشن آب نميبيني شما هيوا خانوم
هيوا: إ مامان خب راست ميگم ديگه
زن عمو:دختره ي چشم سفيد نميري تو اتاقت
هلنا:ميبيني مامان من سن اين بودم نميدونستم شوهر چيه ولي اين چشم
سفيدتو ببين
من ريز ريز ميخنديدم ،
زن عمو:تو يكي حرف نزن كه از دسته تو يه آب خوش از گلوم پايين نرفته
6
از گلومون پايين نرفت از اول مدرسه تا
دانشگاهت بعضي وقتا فكر ميكنم نكنه
تو پيش فعال بودي ما نميدونستيم
هلنا:مامـــاااااان 0
_واي زن عمو ببرينش دكتر شاید بوده
هلنا: باشه ساينا خانوم دارم برات مامان
romangram.com | @romangram_com