#احساس_اشتباهی_پارت_114
- اشتهام کورد شد ، نه نمیخوام .
ابرویی بالا انداخت و چیزی نگفت .
+ مرسی عزیز خوشمزه بود .
__ چرا نخوردی ؟؟؟؟
+ گفتم یه موقع شازده گرسنه نمونه و سوء تغذیه نگیره.
__ واه مادر !
58_
- واه مادر نداره عزیز جونم .
و پشت چشمی واسه پرهام اومدم .
خندید گفت :خلم که هستی ؟!
لیوانو بردم بالا ، عزیز خندید .
- من میرم یکم بخوابم ، عزیز جون باشه ؟!
__ لازم نکرده ببینم .
- یعنی چی عزیز ؟؟؟؟؟ 5 9
__ اون بالشتو بده تا بگم .
بالشت عزیزو بغلش دادم .
عزیز بالشتشو کنار سفره گذاشتو دراز کشید .
متعجب نگاهی به عزیز انداختم .
__ سفره رو با پرهام جمع کنید ، ظرفارو هم بشورین
بزارید سر جاش ، چایی تون دم کشید بیدارم کنید .
+ جان چه اکتیو شدی عزیز .
__ کمتر حرف بزن سرو صدام نکنین .
پرهام از خنده غش کرده بود .
+ عزیز من مهمونما ، ساینا تنها بشوره .
__ مهمونی تموم شد بدویید با هر دوتونم .
romangram.com | @romangram_com