#احساس_اشتباهی_پارت_113
__ اشکنه .
- اه عزیز .....!
__ چیه ؟؟؟ پرهام دلش واسه اشکنه های عزیزش تنگ شده بود . 5 7
+ ایش ، نیومده جای مارو گرفت .
دستی نشست روی شونم .
سرمو بلند کردم .
که نگاهم به پرهام افتاد و با فاصله ی کمی پشت سرم ایستاده بود .
گرمی دستش روی شونه ام آزار دهنده بود .
شونه ام رو تکون دادم که بیشتر بهم چسبید ،
لب زدم - برو اونور ببینم .
کنار گوشم آروم
گفت : + نه جام خوبه !
با آرنجم زدم تو شکمش که صدای آخش بلند شد
__ عزیز گفت :چی شد .؟
+ هیچی نشد .
- عزیزکم با دیدن اشکنه ذوق مرگ شده .
نیشکونی از پهلوم گرفت .
- بی شعور !
+ حقته .
رفتم کمک عزیز و با هم سفره رو پهن کردیم .
انقدر گرسنه ام بود که تند تند شروع به خوردن کردم 5 8
+ اینجور که تو میخوری در آینده باید تمام عمرتو رژیم بگیری و گرنه
شوهر گیرت نمیاد .
- کی خواست شوهر کنه ؟؟
چشمکی زد . + ینی تو دلت نمیخواد شوهر کنی ؟؟؟
romangram.com | @romangram_com