#احساس_اشتباهی_پارت_112
عزیز نگاهی به من کردو بعد به پرهام ، گفت : __ذلیل مرده این پرهام پسر
عمته دزد چیه
دستشم ول کن .
دست پرهام و ول کردمو گفتم - زبون نداری بگی پرهامی ؟؟؟؟؟
+ بدهکارم شدم ، نگفتم پرهامم ؟!
- نه باید میگفتی پسر فرنگی هستی من چه بدونم ؟؟
__ بیا برو تو ساینا کمتر آبرو ریزی کن .
+ عزیز نو که اومد به بازار کهنه شده دل آزار ، آره ؟؟؟؟
__ ور پریده برو لباساتو عوض کن کم حرف بزن .
- چشم عزیزکم ! 5 6
و رفتم سمت خونه .
وارد اتاقی که همیشه با هلنا میخوابیدیم شدم و مانتو مقنعه ام رو در
آوردم.......
57_
نگاهی به تیشرت سفید تنم انداختم ، موهامو با کلیپس بالای سرم جمع
کردم .
از اتاق بیرون اومدم .
پرهام روی تشک چهارزانو نشسته بود ،
از طرز نشستنش ، خنده ام گرفته بود .
نگاهی به سر تا پام انداخت و
گفت : دخترای ایرانم بد نیستنا ؟!
چپکی نگاهش کردم : - چشاتو درویش کن اینجا اروپا نیست .
+ به خاطر همین چشمام درویش نمیشن .
رفتم سمت آشپزخونه .
- عزیز ناهار چی داری ؟؟
romangram.com | @romangram_com