#احساس_اشتباهی_پارت_109

با قدم های نامتعادل رفتم سمت داروخونه
همین که وارد داروخونه شدم
نگاهم به شایسته افتاد....
55_
یاد اون روز و اینکه منو بدون لباس دیده بود سرمو پایین انداختم .
رفتم تو اتاق و روپوش سفیدم رو پوشیدم .
اومدم بیام بیرون که محکم به کسی خوردم .
سرم و بلند کردم با دیدن شایسته قدمی عقب برداشتم
قدمی جلو گذاشت .
+ خوبید خانم نستو؟
- ممنون
+ اون آدم و پیدا کردین ؟؟؟؟ 5 2
- نه خیر
خواستم از کنارش رد بشم که کنار گوشم گفت : قرص ضد بارداری خوردی
؟؟؟؟
شاید حامله بشی ادم مست که نمی فهمه باید جلوگیری کنه !
با این حرف شایسته ترسیده نگاهی بهش انداختم که یکی از ابروهاشو بالا
انداخت و از
اتاق بیرون رفت .
دست و پام سر شد .
تند رفتم سمت قفسه ها و چند تا قرص اورژانسی برداشتم . همشونو
خوردم .
لعنتی چرا یادم نبود !
با سردرد به سرکارم برگشتم .
و تا ظهر سعی کردم چشمم به چشم شایسته نیفته .

romangram.com | @romangram_com