#احساس_اشتباهی_پارت_105
- شما هم برای من عزیزین عزیز مهربونم ، حالام استراحت کنین .
قرار شد عزیز چند روزی خونه ی ما بمونه تا حالش بهتر شه . 4 6
صبح زنگ زدم داروخونه صدای شایسته پیچید تو گوشی
_ بفرمایین
- سلام آقای شایسته .
لحظه ای صداش نیومد .
- آقای شایسته .....
_ بفرمایین
- خواستم بگم چند روزی نمیتوتم بیام .
_ دلیل نیومدنتون ؟؟
- خصوصیه اگه مشکلی داره استعفا میدم .
_ چند روز بیشتر نشه ..... روز خوش...!
و تق صدای قطع شدن گوشی اومد .
نگاهی به گوشی انداختم مردک دیوانه .
چند روزی بود که خونه نشین شده بودم .
صبح تا شب کنار عزیز مینشستم و به آینده ای که خراب کرده بودم فکر
میکردم .
شب همه خونه ی ما جمع بودن . عمو و عمه فیروز ...!
کمی کمکم مامان کردم ،
عمو اینا اومدن . 4 7
- سلام زن عمو هلنا کو .
+ با رهام بیرون بودن میان عزیزم .
لبخندی زدم و چیزی نگفتم .
هیوا اومد تو و با نگاهش دنبال سامان بود .
زدم پشت سرش .
romangram.com | @romangram_com