#احساس_اشتباهی_پارت_103

خدایا اگه بفهمن ، چطور سرمو پیششون بلند کنم ؟؟؟
هق زدم ، اشک ریختم ، سبک نشدم هیچ ، بدتر غم روی دلم سنگین شد .
لباسامو پوشیدم و اومدم بیرون .
مامان با دیدنم گفت : تو چرا جدیدنا چشمات انقدر قرمز میشه ؟؟؟؟
- نمیدونم مامان الان فک کنم شامپو رفت تو چشمام ، مامان من برم
بخوابم .
+ برو عزیزم .
از این پهلو به اون پهلو شدم .
از استرس حالت تهوع بهم دست داد .
چرا هیچی از اتفاقای دیشب یادم نیست ؟؟؟؟
گوشیمو برداشتمو شماره ی نگین رو گرفتم .
51 _
اما اوپراتور گفت : مشترک مورد نظر خاموش میباشد !
لعنتی لعنتی . سرمو زیر پتو کردم .
دلم میخواد دیگه نرم داروخونه از شایسته متنفر بودم .
وای خدا دارم دیوونه میشم اگه کار اون نیست پس کار کیه ؟؟ وای خدا ! 4 4
توی خودم بودم که صدای هلنا اومد
:+ اخه به توام میگن دختر عمو بی معرفت حالا تنها تنها میری تولد ؟!
سرمو از زیر پتو بیرون آوردم .
- آخه تو دیگه با از ما بهترون میپری تحویل نمیگری
+ برو گمشو بیشعور تو به من گفتی ؟؟ حالا ببینم خوش گذشت ؟؟
- هعی بگی نگی بد نبود ، تو چطوری ؟؟
هلنا اومد کنارم و روی تخت نشست
+ بابا میگه باید عروسی رو جلو بندازیم ، به خاطر حال عزیز .
- این خوبه که تو چرا ناراحتی .

romangram.com | @romangram_com