#احساس_عجیب_پارت_4
قبل از هرکس حديث با تعجب گفت
-ننش زاييد ؟يزدي خودش کم کم شصت سالشه اونوقت فکر ميکني ننش ميزاد
بي حوصله کيفمو پرت کردم روي ميز و گفتم
-چميدونم من که دقت نکردم ببينم ننش زاييد ...زنش زاييد ...گاوش زاييد ... من فقط فهميدم گفت نمياد چون يکي زاييده
پوريا با هيجان گفت
-يعني کلاس پررر
دستمو بردم بالا و گفتم
-پررر
تو يه ثانيه رسما کلاس ترکيد عين بچه دبستاني ها جيغ داد ميکردن
پوريا ظاهرا از همه خوشحال تر شد چون همونطوري که قر ميداد و بشکن ميزد به سمتم اومد عين اين زنهاي کاباره اي با صداي نازکي شروع کردبه خوندن
*-واي چقده مستم من
آخ ببين بدنمو ...راه رفتنمو ...تابه کمرمو...
واااااي چقده مستم من
آخ ببين عشوه هامو چند تا از اون چشمه هامو..
آخ تو چه مستي هستي ...
از عصر ميرقصي بس ني ...
بستي دل منو به دل خودتو ..بد اين دل منو شيکستي
نشکن اين مال تووه همش ميگرده دنبال تووه
اين قلب بيچاره منه ...که همش تو کار تووه
romangram.com | @romangram_com