#احساس_عجیب_پارت_29

خيلي راحت و بدون خجالت گفت

مرواريد : اون عاشق منه ...خيلي وقته ازت خسته شده اما دلش نميومد دلتو بشکنه ...من خودم دخترم ...ميدونم اگه بعدا بفهمي بدتر ضربه ميخوري ...امروز اومدم اينجا تا بهت بگم بيخيالش شو ديگه سراغشو نگير ...اونم ديگه سراغتو نميگيره مطمئن باش با من خيلي خوشبختتره ....



رنگم پريد... دستمو به ديوار گرفتم تا سقوط نکنم ..با صدايي که از ته چاه در ميومد گفتم



-داري دروغ ميگي !! يعني چي ؟

کي عاشق تو شد ؟ از اون گذشته ...تو نامزد آرماني ....از اون خجالت نميکشي چنين حرفاييو به من ميزني ؟!

عصبي شد و باصداي نسبتا بلندي گفت

مرواريد :من نامزد اون نيستم ...فقط مدت کمي باهاش دوست بودم .انتظار نداري که به خاطر اون بيخيال عشقم بشم



چهره جديدي ازش ميديدم ...هيچ وقت دلم نميخواست جلوي کسي بشکنم اونروزم مستثنا نبود صاف ايستادم و با صدايي که سعي ميکردم نلرزه گفتم



-تا خود ميثم اينا رو بهم نگه من حرفاتو باور نميکنم ....تو شايد خيانت کردن برات مثل آب خوردن باشه و بدون در نظر گرفتن آرمان به ميثم پيله کني ...اما ميثم عاشق منه ...چطور فکر ميکني که من حرفاتو باور ميکنم ؟!



پوزخند تمسخر آميزي زد و گفت

-بيچاره ي ساده لوح

اخمام رفت توي هم

دستشو توي کيفش فرو کرد و چند تا عکس ازش در آورد ...با غرور زل زد توي چشمام و عکسا رو به سمتم گرفت ...

مردد بهش نگاه کردمو عکسارو رو ازش گرفتم ...

به محض اينکه چشمم به عکس اول افتاد تکون شديدي خوردم ...

اون عکسا ثبات حرف هاي مرواريد بود ...

توي تک تک عکسا تمسخر توي چشماشونو ديدم

دنيا دور سرم ميچرخيد و حس ميکردم تموم ادماي دنيا دورم ايستادن و به من ميخندن ...

صداي خنده هاشون برام مثل ناقوس مرگ بود ...


romangram.com | @romangram_com