#احساس_عجیب_پارت_23



انگاري تازه پي به موضوع بردم ....شروع کردم به برانداز کردن دوبارش ...قد خيلي بلندي داشت ...يعني سر من دقيقا پايين گردنش مي ايستاد ...خوش استايل بود و چيزي که اول از همه توجه ها رو به خودش جلب ميکرد همين استايل مردونش بود ...شانه هاي پهني داشت ..سه دکمه ي بالاي پيراهنش باز بود و سينه ي برنزه و صيقليش توي ديد بود ...

عضله هاش حتي از روي لباس هم قابل مشاهده بود...

سرمو گرفتم بالاتر و موشکوفانه تر صورتشو برانداز کردم ...ميشد گفت ذره اي به روهان شباهت نداره ...روهان چشماي عسلي مايل به سبز داشت و رايان چشماي مشکي به رنگ شب



ابروهاي روهان کم پشت بود و اندکي بور ...اما رايان ابروهاي پر و مشکي داشت که با اون اخم ريزش حسابي خودنمايي ميکرد ...



روهان ميشد گفت سفيده و موهاشم قهوه اي رنگه ....اما رايان برنزه بود و موهاي پر پشت مشکي رنگي داشت ...در کل هيچ جاشون به هم شبيه نبود ...



روهان قيافش خيلي مهربون ميزد اما رايان نگاهش ،چشماش ،هيکل ورزيده اش و ...ناخودآگاه باعث ميشد ازش حساب ببري ..

فکر کنم از خيره نگاه کردنهاي من خسته شده بود چون اخمش پررنگ تر شد و گفت

-ميشه بگي کي تموم ميشه تا بدونم ؟



گيج و منگ گفتم

-چي ؟

دوباره مستقيم زل زد توي چشمام و گفت

-برانداز کردن من ...

حسابي ضايع شده بودم ...اما حق به جانب و بدون فکر کردن گفتم



-نه خير تموم نشده يه کم ديگه وايستا ..بيني و لبولوچه ات مونده ...



نگاهمو کشيدم پايين تر و تازه فهميدم چي گفتم ...دستمو گرفتم روي دهنم و هين بلندي کشيدم ..

اي احمق يعني چي که لبولوچه ات مونده .؟تورو بايد زنده به گور کنن تا ياد بگيري قبل حرف زدن حرفو تو دهنت مزه مزه کني ...

با صورتي که از خجالت سرخ شده بود به رايان نگاه کردم ...لبخند محوي روي صورتش بود ...حرفي که زدم يادم رفت و خيره شدم به رايان ...با همون لبخند محو هزار برابر جذاب تر شده بود ...


romangram.com | @romangram_com