#احساس_عجیب_پارت_21
يه تاي ابروش بالا پريد ...سرمو انداختم پايين تا خلاص بشم از اون نگاه سوزنده به مغزم فشار اوردم و تازه فهميدم چرا اومدم جلوي اين يارو ايستادم ...سرمو به شدت گرفتم بالا و گفتم
-من دنبال محيام ...
اخم ريزي کرد و گفت
-خوب ؟
به تبعيت ازش منم اخمامو کشيدم توي همو با لحن حق به جانبي گفتم
-همين ديگه ...شنيدم داشتي پاي تلفن با روهان حرف ميزدي ...من بايد بفهمم محيا رو کجا برده ؟
جملمو که شنيد چشماشو کمي ريز کرد و زل زد توي صورتم...
جز به جز اجزاي صورتمو از نظر گذروند ...ابروهام ...چشمام ...بينيم ...نذاشتم نگاهش به پايين تر برسه در حالي که از خجالت گر گرفته بودم گفتم
-به چي نگاه ميکني ؟
پوزخندي زد ...گوشيشو توي جيب شلوارش فرو کرد دوباره با نگاه نافذش زل زد توي چشمام و گفت
-تو سارايي ؟
ابروهام از فرط تعجب پريد بالا ...
نکنه فالگيره؟اما به قيافش نميخوره که فالگير باشه بيشتر به سوپراستارهاي هاليوودي ميخوره ...از فکر خودم خندم ميگيره اما تغيير موضع نميدم ...سعي ميکنم مثل خودش با زل زدن توي چشماش به عمق وجودش نفوذ کنم
با لحني که کنجکاوي توش بيداد ميکرد گفتم
-تو منو ميشناسي ؟
پوزخند ديگه اي زد خم شد و صورتشو آورد نزديک صورتم ...
چشم تو چشم ...جوري که نفسهاي داغش پخش ميشد توي صورتم گفت
-تعريف زبون درازتو زياد شنيدم...
پارت هشتم
چشماش روي صورتم در نوسان بود ...
معذب بودم ...سرجام ايستاده بودم و نميتونستم نگاهمو از چشم هاي مشکي رنگش بگيرم ...عين آدمهاي مسخ شده خيره شده بودم بهش ..وقتي که ديد من لال شدم و فقط نگاهش ميکنم پوزخند گوشه ي لبش پررنگ تر شد ...صاف ايستاد و ازم فاصله گرفت
نفسمو نامحسوس دادم بيرون ...اين ديگه کي بود ؟انگاري ميخواست جادوم کنه ....
لبامو با زبون تر کردم و گفتم
romangram.com | @romangram_com