#احساس_عجیب_پارت_11

اخماشو کشيد توي هم و گفت

-نگفت چرا برگشته ...



برگشتم طرفش و گفتم

-چرا محيا گفت ...همينم ذهن منو مشغول کرده ميگفت جلوي چشمام همه ي شواهد بر عليه تو بوده ...منظورشو نفهميدم ...اما يه چيزو خيلي خوب فهميدم ...اينکه همش بازيه مرواريد بوده همونطوري که جلوي خونمون اونطوري ميثمو از چشمم انداخت مطمئنا همين نقشه رو براي ميثمم پياده کرده نميدونم چطوري اما وجهه منو پيش ميثم خراب کرده



قيافه متفکري به خودش گرفتو گفت

-يعني ميخواي بگي همش نقشه ي مرواريد بوده و ميثم ...

صرفا به خاطر اينکه گول خورده تورو ول کرده ....خوب ...الان چي ميشه ؟ميثمو ميبخشي ؟

پوزخندي زدم و گفتم

-محيا ديوونه شدي ؟معلومه که نه ..فرضو بر اين ميگيريم همش نقشه ي مرواريد بوده ...ولي ميثم اين وسط بي تقصير نيست ...يادت نيست عکسارو ؟همون روز من قسم خوردم که ميثمو از زندگيم خط بزنم که زدم ...من حتي امروزم بحث اون عکسا رو پيش نکشيدم ..اما اون با اين که ميدونست همش اراجيف مرواريده بهم گفت -من فکر ميکردم تو منو بازيچه کردي ..فکر ميکردم هيچ وقت عاشقم نبودي ...واقعا محيا ميثم ارزش بخشيده شدنو داره ؟حتي اگه اينطور بود ميتونست براي يک بارم که شده ازم بپرسه ...اما اون بدون حتي کلمه اي حرف گذاشتو رفت

نفسمو با حرص دادم بيرونو گفتم

-حتي حرف زدن هم راجع بهشون ذهنمو به هم ميريزه ...بهتره فراموش کنيم

از جام بلند شدمو با لحن شادي گفتم

-بلند شو ...بلند شو ببينم ميتوني يه نيمرو ما رو مهمون کني ...ديگه رسما توي شکمم جنگ جهاني سوم شده روده بزرگه و روده کوچيکه بد رقمه پريدن به جون هم ...

تک خنده اي کرد ...از جاش بلند شد وگفت

-حق با تويه فعلا شيکم از هر چيزي واجب تره...

پشت بند حرفش به سمت آشپزخونه رفت منم دنبالش رفتم...نيمروي مشتي آماده کرديم و ميون شوخي و خنده خورديمش ...و ديگه يادي هم از ميثم و روهان نکرديم ...يه جورايي با خودمون عهد کرديم از زندگيمون بندازيمشون بيرون اما هميشه اونجوري نميشه که ما برنامه ريزي کرديم سرنوشت اگر بخواد زندگيه چند نفرو بهم گره بزنه هيچکس نميتونه اون گره رو باز کنه...فقط ور رفتن باهاش گره رو محکمتر ميکنه ...



پارت پنجم

#دانشگاه

با شونه هايي افتاده جلوي در کلاس ايستاده بودم

مثل هميشه با استاد احمقمون بحثم شده بود ...

حرف من حساب بود ...حرف اون بود که ناحق بود ...زور ميگفت ...همش از سختي هاي رشتمون ميگفت ...انتظار داشت فقط براش مانتو و فرم اداري طرح بزنيم ...خوب اونم حق داره ...بدي رشته ي ما همين بود اينکه توي ايران زياد کارآيي نداشت ...حتي وقتي که درستو تموم کردي بازم کار آنچناني بهت نميدادن مگر اينکه خوش شانس ميبودي و تويکي از شرکت هاي مد و طراحي مشغول ميشدي ...در غير اين صورت وارد بازار کار ميشي و فقط بايد الگو برداري مدل هاي بيگانه رو بکني...يا اگه سرمايه اشو داشته باشي ميتوني براي خودت کار کني و روي پاي خودت وايستي ...در کل رشته ي سخت و پر دردسري بود


romangram.com | @romangram_com