#دوست_دخترم_میشی_پارت_8

بعد در حالی که که دستمو به طرف بالا می گرفتم گفتم:

-هعی... خدایا میبینی مامانم چون اولین روز دانشگاهمه این میزه به این خوبی رو چیده.. به دانشگاه رفتنم بیشتر از خودم اهمیت میده...

بعدم یه گریه ی الکی سر دادم...

بابامم در حالی که می خندید گفت:

-ای ورپریده.

مامانم با غرغر گفت:

کمتر غر بزن زود باش صبحونتو بخور دانشگاه دیر میشه مگه تو ساعت 9 کلاس نداری نمی دونم چجور خونسرد نشستی وقتی داری دیر می کنی!!!!

هه خونسرد .. مامانم چی داره میگع ؟؟.. من خونسرد باشم... بابا من دارم از استرس میمیرم اونوقت مامانم میگه... استفرالله..

-مامان جونم چه دیر کردنی امروز بهار میاد دنبالم با هم میریم دانشگاه می دونی دیگه بهارم با من همکلاسیه.

-اهان باشه.. پس زود باش الان میاد... معطل نکنی دخترو

داشتم بندهای کتونیمو می بستم که دیدم گوشیم زنگ می خوره برداشتم دیدم بهاره.

-سلام بهار دم دری؟


romangram.com | @romangram_com