#دوست_دخترم_میشی_پارت_29
بعد از اینکه اتاقو بررسی کرد خودشو روی تخت پرت کرد تا کمی استراحت کنه..
با صدای زنگ گوشیش از خواب بلند شد .. ساعت 7 صبح بود.. چه خوب برای اولین بار تونسته بود خودش صبح زود بلند بشه..
به بدنش کش و قوسی داد و به حموم رفت تا دوشی بگیره...
بعد اینکه دوششو گرفت گوشیوش برداشت و به امیر علی زنگ زد ..
امیر-الو؟؟ سلام داداش خوبی؟؟؟؟
-سلام ممنون .. بد نیستم.. چه خبر؟؟ کارایشرکت روبراهه؟؟؟
-اره روبراهه.. خبر سلامتی داداش... رسیدی به تهران؟؟
-اره دیشب رسیدم... الان اماده میشم برم تولد فرزانه .. عجب گیری افتادیما... اخه من مگه ادمی بودم که برم تولد هه..
-غصه نخور داداش .. واس تو که بد نمیشه میری یه دوست دختر یا شاید هم دوست دخترای تازه پیدا می کنی..
و بعد گفتن این حرف غش غش خندید( شما به بزرگی خودتون ببخشید این امیر علی غیر خندیدن چیز دیگه ای بلد نیست)
-کوفت تو هم گیر دادی به دوست دخترای من.. عهههه
-باش داداش شوخی کردم.. من برم که کارا ریخته رو سرم. بای
romangram.com | @romangram_com