#دوست_دخترم_میشی_پارت_28

ستایش(مرتضی پاشایی)

بعد چند ساعت درگیری بالاخره به تهران رسید .. کنار یه هتل نگه داشت... قرار بود برای یه روز تو هتل بمونه..به هر حال تولد فرزانه فردا بود .. فرزانه و بهار اینا هر چقدر اصرار کردن که خونه ی اونا بمونه همون یه شبو قبول نکرد که نکرد( عجب خریه ها .. مردم دنبال جا می گردن واس موندن. این هنوز ناز می کنه که من تو هتل می مونم خخ)

بعد اینکه وارد هتل شد به سمت پزیرش رفت:

-سلام اقا ببخشید من یه اتاق می خواستم برای یه شب..

-بله حتما... لطفا کارت شناساییتون رو تقدیم کنید...

-اهان بله بفرمایید...

بعد کمی بررسی :

-ممنون خب.. اقای سپهر نامدار.. اتاق 127 طبقه ی دوم.. اینم کلیدتون..

-ممنون..

-خواهش می کنم.. به سلامت..

با خستگی زیاد به طرف اتاقش به راه افتاد..

انصافا اتاق خوبی بود و منظره ی قشنگی هم داشت ..


romangram.com | @romangram_com