#دوست_دارم_تو_چی_پارت_9
هانیه: ۲۰ مین دیگه خونتونیم.
و سریع گوشی و قطع کرد. اه گَندت بزنن.نمیزارین دودقیقه بخوابیم.به ساعت نگاهی
انداختم. ۳ بعدازظهر بود.یعنی من ۴ ساعت خوابیدم.؟به سمت اشپزخونه رفتم و مشغول سرخ
کردن همبرگر شدم.زنگ خونه به صدا دراومد. درو باز کردم و به سمت اشپزخونه رفتم.
هانیه: ای بابا راضی به زحمت نبودیمآ
بهار: جون همبرگر.
_اه ببندین .بیاید کوفت کنیم من برم حموم.
هانیه:از صبح چه غلطی میکردی؟
_خوابیدم.
بهار:خرسی دیگه خرس.
برو بابای گفتم و همبرگرارو رو میز گذاشتم سسم گزاشتم کنارش و نوشابه رو از یخچال
کشیدم بیرون ..مشغول خوردن شدیم. ظرفارو بهارو هانیه شستن البته ظرفیم نبودا. به سمت
حموم رفتم و بعد از نیم ساعت اومدم بیرون..
_هوی چتریآی بدبخت پاشید لباسم و عوض کنم.
هانیه: گمشو عوض کن لباستو هرچیزی که تو داری ماهم داریم.بهترشو هم داریم.
لبم و کج کردم و چشمم توکاسه چرخوندم و لباسم و تنم کردم.
کرم پودرم و برداشتم و زدم به صورتم یه خط چشم مشکی گربه ای کشیدم و ابروهامم مداد
کشیدم .یه رژ جیگری هم زدم تا جذاب تر بنظر برسم.به هانیه و بهار نگاه کردم. سگ
صفت ها خوشگل شدن. به سمت کمد لباسم رفتم.اومم لباس مشکیم که یقش باز بود و با
شلوارش یه سره بود پوشیدم .موهای حالت دارم و دم اسبی بستم و رو به بچه ها کردم خوبه
هممون خوب شدیم
میلاد خیره نگاهم کرد و خطاب به جمع گفت:
_همتونو میشناسم جز ایشون. اول از این میپرسیم.
دلم میخواست بلندشمپارش کنم. بیخیال نگاهش کردم و گفتم:
_این به درخت میگن اسمم هدیه اس اوکی؟
ساناز چاپلوس پرید وسط..
ساناز:این چه طرز برخورد هدیه؟میدونی میلاد کی هس؟
romangram.com | @romangram_com