#دوست_دارم_تو_چی_پارت_7

حیاطم می اومد. وارد خونه شدیم.. دوتا دختروپسر داشتن ت بغل هم می رقصیدن بقیه هم
نشسته بودن و مشروب میخوردن یا رقص و نگاه میکردن.اگه میدونستم مختلط نمی
اومدم. ساناز وقتی مارو دید سمتمون اومد و دستش و سمتون گرفت بهش دست دادیم.
ساناز:خوش اومدین. اتاق بالا سمت چپ لباساتونو عوض کنید.
باشه ای گفتیم و وارد اتاق شدیم دوسه تا دختر بودن که لباسای وحشتناک باز پوشیده بودن.
من تاحالا تو مهمونیای اینجوری شرکت نکرده بودم ولی بهار هانیه یه بار که رفتن مهمونی
من نرفتم و اون مهمونی مثل مهمونی ساناز مشروب سرو میشد.لباسمونو عوض
کردیم..نگاهی به هانیه کردم. لباس یقه قایقی مشکی رنگش و با شلوار لی روشن پوشیده
بود و موهاشم باز گذاشته بود و چتریاشو تو صورتش ریخته بود به بهار نگاهی انداختم اوم
اونم شلوار لی پوشیده بود اما تیره و با لباس سفید رنگ که استینش پف داشت و خوشگل
بود اونم موهاشو دم اسبی بسته بود .سریع رفتیم پایین اهنگ" گیسو کمند "کاوه ایرانی پخش
شد. سه تای رفتیم وسط شروع به رقصیدن کردیم. با ریتم خودم و تکون میدادم و پشتم و
سمت بهار کردم و مشغول رقصیدن با بهار شدم. بدون درنظر گرفتن فضا هرجور دلم
خواست می رقصیدم. سه تای باهم می رقصیدیم و اخرای اهنگ بود یه قر جنیفری دادم و
بدون حرکت اضافه دیگه ای همون قرو برگردوندم سمت اولش. اهنگ تموم شدو سرجامون
نشستیم.ساناز اهنگ و قطع کرد و روبه همه گفت:
_اول اینکه همگی خوش اومدید. و دوم اینکه صندلی هارو گرد کنید میخواییم جرعت
حقیقت بازی کنیم.
طبق فرمایش ساناز گرد نشستیم . متوجه سنگینی نگاهی شدم .سرم و اوردم بالا پسره حدودا
۲۰ سالش بود قیافش بدک نبود اما دوست نداشتم نگاهم کنه اخمی کردم و روم و
برگردوندم.همون لحظه یکی از دخترای اتاق بالا اومد و دستش و گزاشت پشت پسره و
گفت:
_میلاد جونم من جا ندارم میشه بشینم رو پات.
خشک جواب دختره روداد و گفت:"نه"
دخترم چیزی نگفت و رفت. بهار روبه ساناز که دوتا صندلی بافاصله از میلاد نشسته بود
گفت:
_الان کی بطری میچرخونه؟هممون که دور همیم؟

romangram.com | @romangram_com