#دوست_دارم_تو_چی_پارت_58

_کی جناب؟
+میلاد شکوری.
با نزدیک شدن کوروش حرفم و ادامه ندادم. کوروش احترام نظامی گذاشت و گفت:
کوروش:جناب میلاد شکوری و هدیه غیوری و پیدا نکردیم.
ناباور شونه ی کوروش و گرفتم.
_هدیه؟چرا هدیه؟هدیه مگه بااون بوده؟
کوروش : ما گشتیم کل خونه رو نبودن
از خونه زدم بیرون. هدیه کجاس؟حتما دقیق نگشتن.پیداش میکنم.
"هدیه"
چشمام و باز کردم . اینجا کجاس؟آخ!سرم چرا انقدر درد میکنه؟ من آخرین بارکجا بودم؟
داشتم میرقصیدم. خب!الان اینجاکجاس؟ نگاهی به اتاق انداختم. به جز یه پنجره و صندلی
که روش نشستم جای نبود! با باز شدن درو قیافه میلاد چشمام گشاد شد.این؟پس درست فکر
میکردم.
_ تو اینجا چیکار میکنی؟
میلاد: اومدم باهم بریم.
اخمی کردم و گفتم:
_کجا بریم؟من جای نمیرم میخوام برگردم.
میلاد نزدیکم شدو چونم و گرفت و زل زد بهم.
میلاد: بهت گفته بودم با دخترای دیگه فرق داری؟
کلافه پوفی کشیدم و گفتم:
_اره گفتی. خب که چی؟ تو اصلا بگو اینجا چیکار میکنی؟من و کجا اوردی؟
میلاد درحالی که از اتاق خارج میشد گفت:
+اینجا انباری خونه من.تادوساعت دیگه میریم فرودگاه.
چیزی نگفتم و میلادم از اتاق زد بیرون.یعنی تا الان کسی واسه پیدا کردنم تلاش نکرده؟
هه!معلومه،مستعان یه سرخر میخواد واسه چی؟دزد عوضی. با دوستام چیکار کردن؟..من
باید برم از اینجا. دستم و چجوری باز کنم؟با پارچه بسته شده.اما محکمه لعنتی. چشمام و
بستم. باید تصور کنم دارم دست یه نفر دیگه رو باز میکنم. آها..یکم دیگه . آخ بازوم درد

romangram.com | @romangram_com