#دوست_دارم_تو_چی_پارت_56

منتظر جوابش بودم که با خوردن ضربه ای به گردنم نفهمیدم چیشد ؟چشمام بسته شد.
"بهار"
برقا دیگه روشن شد و اما تو پیست رقص خبری از هدیه نبود. سقلمه ای به هانیه زدم تا
حواسش بیاد سرجاش.
_هانیه،هدیه کوش؟
هانیه با دست به پیست اشاره کرد و گفت:
+اونجاس دیگه.
_خنگ کوش؟ تو اونجا هدیه میبینی؟
نگاهش به سمت پیست رفت. بدون اینکه فرصتی به هانیه بدم ازجام بلندشدم. نگاهم به زمین
افتاد. کارت رو برداشتم روش نوشته شده بود"ورودبه لی کد ۱۳ "فکری به سرم زد. به
سمت طبقه بالا رفتم . مقابل اتاقی دوتا مرد کله گنده بودن که حدس میزدم باید اون تو باشن
پسرا به سمت بادیگاردا رفتم که به چینی یه چیزی و بلغور کردن و به انگلیسی گفتم:
_با اقای لی کار دارم)کارت و نشونش دادم(
اجازه داد وارد اتاق شدیم. با ورودم میزی و دیدم که چندتا مرد دورش نشسته بودن. و
مستعان و کوروش و ارمینم اونجا بودن.مرد چینی که سنش حدود ۶۰ میخورد به زبون
خودشون چیزی گفت که متوجه نشدم.پسرا خواستن سمتم بیان که خیلی سریع دست هانیه رو
دنبال خودم کشیدم و پیش اون مرد رفتم.
_شما اقای لی؟
لبخندی کثیفی زد که توجه نکردم بهش.
+بله،شما؟
کارت و دراوردم و نشونش دادم.
+ازطرف میلاد هستی؟
سرم و به نشون مثبت تکون دادم
با بلندشدن مردی از جاش. حرفی که میخواستم بعدش بزنم تو دهنم ماسید.به فارسی گفت:
_میلاد ،هیچوقت یه زن و جای خودش نمیفرسته.
کارت و گرفتم مقابل صورتش و گفتم:
_پس این کارت چی میگه؟

romangram.com | @romangram_com