#دوست_دارم_تو_چی_پارت_55

_یعنی ما اینجا)نگاهی به اطراف انداختم(تنها بمونیم؟
مستعان دستم و گرفت و ب.و.سه ای روی گونه زد که متعجب نگاهش کردم.چرا اینکارو کرد؟
مستعان: نترس عزیزدلم زود میایم
قفل شده بود دهنم. چیزی نگفتم و پسرا رفتن.با دخترا نشستیم سرجامون.
هانی: کاش ارمین من و ب.و.س میکرد.
چشمام و گشاد کرد و گفتم:
_هانی میخواری؟
بهار: اه اه چقدر چندشی من بدم میاد کسی ب.و.سم کنه.
خندیدم و چیزی نگفتم و نگاهم و روی مهمونا معطوف کردم. نگاهم گره خورد به یه نفر.
چشماش مثل بقیه مهمونا نبود. اونم نگاهم می کرد چشمام و ریز کردم تا با دقت نگاهش کنم
که از جاش بلند شدو رفت.
_بچه ها اون پسره ماسک زده آشنا نیس؟.
بهارو هانیه رد نگاهم و گرفتن. پسره کم کم ازما دورشد .
با بچه ها گرم صحبت بودیم. که دستی مقابلم قرار گرفت.همون مرد بود. به فارسی زیر
لب به بهار گفتم:
_ازش بپرس شما؟
+من سام هستم افتخار یه دور رقص و دارم؟
برعکس صداش،چشماش خیلی آشنا بود.ناچار دستمو گذاشتم تو دستش و باهم به وسط سالن
رفتیم و مشغول رقصیدن شدیم. فاصلم و باهاش حفظ کردم. اما در یه لحظه من و نزدیک
خودش کرد. برقارو خاموش کرده بودن و نمیتونستم کسی و ببینم.
دیگه از رقص خسته شده بودم.
_ولم کن برم. بسه!
تک خنده ای کرد که دوباره همون حس اومد سراغم.نکنه میلاد باشه؟؟آره چشماش و خندش
مثل میلاد. دستم و گذاشتم رو قفسه سینش تا هولش بدم عقب.اخمی کرد و گفت:
+چرا وول میخوری؟
با تته پته گفتم:
_ت ..ت..تو میلادی؟

romangram.com | @romangram_com