#دوست_دارم_تو_چی_پارت_5
جوابی نداد.کفری باقدمای محکم و تند به سمت بچه ها رفتم..
بهار:چیشد لو رفتی؟
_به درک بابا من که استفادم و کردم نمیتونه اثبات کنه.
هانیه:دمتون گرم.کمتراز ۱۸ نمیشم.
لبخندی زدم به سمت درخروجی رفتم.پوف کی حال داشت پیاده بره خونه؟چاره چی بود؟
وقتی پولم و همش نت خریدم ؟ازبچه ها خداحافظی کردم. همین جور که تو فکر بودم با
صدا بوق ماشینی توجام پریدم نگاهی به ماشین ۲۰۶ سفید رنگ انداختم.شیشه ماشین و داد
پایین. به! این که همون مراقبس.
مراقب:بفرمایید بالا برسونمتون خانوم غیوری.
متعجب نگاهش کردم از کجا فامیلم و فهمید. نکنه لو داد؟انگار فهمید به چی فکر میکنم .
_بیا بشین توضیح بدم.
خیلی کنجکاو شدم سوار ماشینش شدم و ناچار جلو نشستماادرس و پرسید بهش گفتم.سری
تکون داد و حرکت کرد.
چند دقیقه ای ساکت بودیم که خودش بحث و شروع کرد.
مراقب:میدونستی خیلی زرنگی؟
پشت چشمی نازک کردم و گفتم:
_بله وقتی درس بخونی انتظاری جز این نمیره.
سرشو به معنی درسته تکون داد و گفت:
_و اینکه خورنده خوبی هستی)مکثی کرد و ادامه داد(نیومدم اینارو بگم. خواستم ازت
بپرسم اسم بابات امین؟
متعجب نگاهش کردم این ازکجا میدونست؟ سرم و به نشونه مثبت تکون دادم همون لحظه
وارد کوچمون شد و بدون اینکه بگم خونمون کجاست جلو درخونمون نگه داشت.
_بهتر بیشتر مراقب خودتون باشید.
گیج نگاهش کردم.
+یعنی چی؟
خیره شد توچشمام منم نگاهش کردم.بلاخره از رو رفتم و سرم و انداختم پایین.با خداحافظی
زیرلب از ماشین اومدم پایین.خیلی سریع گاز ماشین و گرفت و رفت.نفس عمیقی کشیدم و
romangram.com | @romangram_com