#دوست_دارم_تو_چی_پارت_4
ابروهاشو بالا انداخت و برگه بقیه بچه هارو هم داد.و به سمت صندلی که وسط ردیف دوم
و سوم گذاشته شده بود رفت و نشست. مشغول جواب دادن به سوالا شدم ۱۲ تا سوال بود
خداروشکر تا سوال ۵ مشکلی نداشتم.نگاهی به سوال ۶ انداختم.وای !این همونی که
نوشتمش.بیخیال نگاهی به سوال ۷ انداختم..وای!!!اینم تمرین صفه ۲۲ ؟نگاهی به سوالای
بعدی انداختم فقط سوال ۸ و ۱۱ رو بلد بودم همونارو نوشتم .بعد از تموم شدن نوشته هام
گردنم و صاف کردم و کش و قوسی به بدنم دادم نگاهم به پسره افتاد که خیره نگاهم میکرد
..وا!خوشگل ندیده؟)وجدان بی وجدان:متقلب ندیده گلم.( الان وقتش نبود بحث کنم. خیلی
عادی ساقه طلایی از تو بستم برداشتم و خوردم . وقتی دید دارم ساقه طلایی میخورم نگاه
خیره شو از من برداشتم خیلی سریع دوتا برگه مربوط به سوال ۶ و ۷ و برداشتم و مشغول
نوشتن شدم دیگه اخرای جواب دادنم بود نگاهی به صندلیش انداختم میخواست بلند شه
قسمت اخر جوابو حفظ کردم و کاغذ و خوردم..قدم زنون اومد و بین من و بهار قرار
گرفت.نگاهی به بهار انداختم که با انگشتش گفت سوال ۱۱ و ۷ و میخواد سرم و تکون دادم
و روبه پسره کردم.
خدایا این بنده اس افریدی یا تیر برق؟گردنم درد گرفت..
_ببخشید آقایی که جای خانوم نجفی اومدید چک نویس بدید.
لبش کمی کش اومد ولی سری جمش کرد به سمت صندلیش رفت تا چک نویس بده خیلی
سریع برگه چک نویسم و دادم به بهار..خیلی سریع پایین برگه نوشتم ۹ .. ۱۰ .. ۱۲ .برگه رو
گرفت همون لحظه مراقب برگشت و چک نویس و داد بهم..نگاهی به هانیه انداختم که گفت
سوال ۸ و ۶ و ۵ ..برگه چک نویسم و نصف کردم و جوابارو واسش نوشتم به بهونه اینکه
ماشین حساب میخوام برگه رو دادم بهش
بعداز کلی تلاش سوالای ۱۰ و ۹ و ۱۲ هم گرفتم و نوشتم.. تقریبا کلاس خالی شده بود ولی ما
سه تا سرجامون بودیم نگاهی بهشون انداختم با علامت سر گفتن که تموم کردن برگه رو
بردن به مراقب بدن پشت سر بچه ها رفتم و ساقه طلایمم برداشتم برگه بهش دادم خواستم
به سمت بچه ها برم که صداش و شنیدم.
_برگه خوشمزه بود؟
چشمامو ریز کردم و گفتم:
_کدوم برگه.
romangram.com | @romangram_com