#دوست_دارم_تو_چی_پارت_49

حس دستی روی صورتم خواستم چشمم و باز کنمکه فهمیدم کسی جز من و کوروش نیس.
دستشو نوازش گونه روی صورتم کشید.
کوروش: ببین تو خواب چقدر معصومی.وقتی بیدار میشی مثل شیر درنده میشی مثل سگ
پاچه میگیری.)الان داره ازم تعریف میکنه؟ کم کم داشت خوابم می برد که شنیدم( بعداین
داستانا باید اشتی کنیم اینجوری نمیشه.
دیگه فرصت نشد بقیه حرفاش و گوش بدم و خوابم برد.
صبح با حس اینکه چیزی تو دماغم بیدارشدم. پوف! هانیه بود.
_چته پدرسگ خوابم میاد.
نیشگونی از بازوم گرفت که اخم دراومد.
هانیه: پدرسگ عمته.گمشو بریم ناهار
_نمیخواد. ناهارش مثل شام دیشبه من نمیام تا وقتیم که برنگردیم ایران غذا نمیخورم.
هانیه: احمق بلندشو هتل خودش غذا داره پیتزا داره پاستا داره لازانیا داره.
باذوق رو تخت نشستم و گفتم:
_بگو مرگ تو؟
نیشش و باز کرد و گفت:
+مرگ تو
بی توجه به حرفش به سمت دسشویی رفتم وبعداز اب زدن صورتم باهم رفتیم پایین.
"هدیه"
واسه ناهار با بچه ها غذای هتل و خوردیم.همه چیز داشت و تلافی شب قبل و حسابی
دراوردیم.
بهار: وای دارم میترکم.چرا جلوم و نگرفتید.
_ عزیزمن کاه مال تونبود کاهدون که مال خودته.عین ادم بخور.
مستعان: بس کنید دیگه. مثل بچه ها کلکل میکنن. امشب میریم میگردیم هرجا شما بگید
بعدش دیگه جای نمیرید تا مراسم اوکی؟
_اوکی.اوم بریم سینما؟
هانیه کلافه گفت:
+نه عه بریم باغ وحش.

romangram.com | @romangram_com