#دوست_دارم_تو_چی_پارت_43

_بهارو بیدار کن کم کم حاضر شیم.
خودمم به سمت دسشویی رفتم و بعداز شستن دست و صورتم از دستشویی اومدم بیرون و
به سمت کمد لباسا رفتم و یه شلوار جین مشکی با مانتو جلو باز مشکی و شاله سورمه ای
رنگم که یه طرفش سورمه ای و طرف دیگش سورمه ای خاکستری بود پوشیدم و یه رژ
صورتیم زدم. نگاهی به ساعتم انداختم" ۷:۴۵ " و نشون میداد. دخترام حاضر شدن .تقه لی
به در اتاق زده شد و بعدش آرمین اومد تو..
آرمین: اوه؟ میخواستم تازه بیام بیدارتون کنم. خب الان که حاضرید برید صبحونه بخوریم
بریم فرودگاه.
باشه ای گفتیم. زل زدم بهش. پیرهن سفیدوشلوار ذغالی پوشیده بود.موهاشم ساده زده بود
بالا ولی کمی شلخته. که جذابترش میکرد بعداز خوردن صبحونه. به آژانس زنگ زدن .ما
دخترا با یه آژانس و پسراهم همینطور.
_الکی الکی داریم میریم چین.!
بهار: اخه چرا چین؟ من زبونشونو بلد نیستم. غذا چی بخوریمم؟
هدیه درحالی که رژش و از تو کیفش در میاوردگفت:
_ سوسک خشک شده، اب پز شده، شکم پر، هرجوری که بخوای خلاصه.
یه دونه زدم به بازوش که خفه شه. بلاخره رسیدیم فرودگاه. از آژانس اومدیم بیرون. خوبی
سفر با پسرا اینهکه نیاز به چمدون نیس. از نو میخرن! بعداز پیدا کردن پسرا روی صندلی
فردوگاه نشستیم تا کوروش بره کارارو اوکی کنه. بعد از ۳۰ مین کوروش اومد و گفت
ساعت دوازده پرواز.
بهار: بیاید واسه اخرین بار غذا بخوریم. اونجا بریم باید پشره بخوریم.
کوروش با تعجب گفت:
_پشره؟
هدیه: وای بسه دیگه منظورش حشرس.
آرمین سقلمه ای به کوروش زد و گفت:
_ واسه روز زن واسش کمک اموزشی بالا بالا بخر.
بعد از حرف ارمین پسرا زدن زیر خنده که حرصی گفتم:
_ آرمین جان شما از بسته ها راضی بودین؟

romangram.com | @romangram_com