#دوست_دارم_تو_چی_پارت_28

_اینا اینجا چیکارمیکنن؟
به جای آرمین و کوروش هدیه جوابم و داد.
هدیه: اگه ناراحت نمیشی باید بگم خونمه.
بی ربط به حرف هدیه رو به آرمین گفتم:
_مانی چیشد؟ شما کشتین؟
آرمین: نه.از طرف میثم بوده ادما.
کوروش: الان ما باید چیکارکنیم؟
_باید بریم پیش میثم.
باصدای یکی از دخترا ادامه حرفم و نگفتم.
+تکلیف ما چیه؟
کوروش جوابش و داد.
کوروش: با مامیاید پیش میثم.
_بااینا چیکار داری؟
آرمین دستم و کشید و کمی از دخترا دورم کرد.
آرمین: واسه اینکه آدمای میثم حتما تو خونه مانی نفوذ کردن فهمیدن دختریم وجود داشته.
بعد ما بریم بگن کجاس بد نمیشه؟
_خب اینا میرن پی زندگیشون به ماموریت کاری ندارن.
آرمین: د آخه نمیفهمی دیگه. اینا باایدا اومدن.برن دانشگاه که ایدا همه چی و لو میده
ساکت شدم و چیزی نگفتم. حق با آرمین بود.
"هدیه"
بلاخره درگوشی حرف زدن اقا تموم شد. با غضب نگاهش کردم و گفتم:
_چرا بیخیال ما نمیشید.بابا لوتون نمیدیم.
مستعان: باایدا اومدین مهمونی. نمیشه برید دانشگاه کمک کنید بهمون.
بهار جوابش و داد.
+ما چه کمکی میکنیم؟ جز اینکه ازدانشگاه اخراج میشیم.
کوروش جواب داد:
کوروش: شما نگران نباشید. ی کاری میکنیم نکنن. فقط اینکه کمکون کنید.

romangram.com | @romangram_com