#دوست_دارم_تو_چی_پارت_22

خواست برم تو. وایسا؟ما اصلا چرا اومدیم اینجا؟اگه این ایدا خانوم مست بشه ما باید چه
غلطی بکنیم.؟
بهار:حواست کجاس؟بریم تو.
چیزی نگفتم و دنبالشون راه افتادم. آیدا و زنگ و زد و در به صورت اتوماتیک باز شد.
واو! حیاطش قشنگ تر از هرجا دیگه ای بود. ولی این همه محافظ واسه چی بود؟ دست از
نگاه کردن برداشتم و لحظه اخر دوربین مدار بسته رو دیدم .پوف. وارد عمارت شدیم. یا
ابرفض! هال بزرگی داشت و از وسط هال دوتا پله از گوشه ها میخورد و وارد طبقه بالا
میشدی و زیر اون راه خروجی واسه حیاط بود فکر کنم.
آیدا: دخترا برید طبقه بالا اخرین در سمت چپ. لباساتونو عوض کنید.
هانیه: چرا کسی نیومده؟
آیدا کمی هول شدو گفت:
_ما کمی زود اومدیم سریع برید بالا دیگه.
نگاهی به بهار انداختم که مشکوک به آیدا نگاه میکرد. دستشونو کشیدم و به سمت پله ها
رفتیم. و وارد اتاق شدیم قبل از اینکه بچه ها حرف بزنن دور اتاق و نگاه کردم وقتی از
نبود دوربین مطمئن شدم گفتم:
_اینجا همه چیش مشکوک. چرا اون همه محافظ جلو در بود؟چرا کسی جز ما تو عمارت
نبود مهمونا هیچ صاحبخونه کو؟
هانیه با استرس گفت:
_بچه ها آیدا آدم خوبی نیس چجوری اعتماد کردیم؟
بهار: وقتی هول میشی واسه مهمونی همینه. حالام بس کنید گوشیاتونو هرجا که میدونید
نمیگردن قایم کنید خاموشش کنید شارژش تموم نشه و عادی رفتار کنید.
سر تکون دادیم.و بعد از اینکه از خوب بودن لباسامون مطمئن شدیم اومدیم از اتاق بیرون و
از پله ها رفتیم پایین متوجه شدم که آیدا با یکی از محافظا حرف میزنه. به سمتش رفتیم که
لبخند هولی زد.
آیدا: چقدر زود حاضر شدید؟
بهار: انتظار داشتی تا ابد تو اتاق باشیم؟
آیدا هول لبخندی زد و گفت:

romangram.com | @romangram_com