#دوست_دارم_تو_چی_پارت_14

"بهار"
یه بوق.دوبوق.سه بوق.بوق بوق بوق.
پشمکآ! چرا گوشیشونو جواب نمیدن.
زنگ زدم به هدیه. بعد از بوق چهارم صدای نکرش تو گوشی پیچید.
هدیه: هوم؟
_کوفت هوم.بیدارشو میخوایم بیایم خونتون نتایج و چک کنیم.
هدیه: اه..بسه دیگه.همین دیشب اینجا بودید خسته شدم از بس دیدمتون.
_زر زر نکن ۳۰ مین دیگه خونتونیم.
بدون اینکه منتظر غر زدنش بمونم گوشی و قطع کردم.
زنگ زدم به آژانس، آدرس خونه هانیه رو بهش دادم. بعداز ۱۵ مین رسیدم. پول و حساب
کردم و از ماشین اومدم بیرون. زنگ خونه هانیه رو زدم میدونستم خونوادش قرار درو
باز کنن و آیفونم تصویری سرم و انداختم پایین و محجوب سرم پایین بود که صدای
سینا)داداش هانیه(اومد.
_کیه؟
هول شدم و گفتم:
_منم.
اونم هول تر از من درو باز کرد. وارد خونه شدم درهال و باز کردم.به سینا سلام زیر لبی
کردم و به سمت اتاق هانیه رفتم.درو باز کردم.پوف مثل گوریل خوابیده. حوصله اذیت و
آزار نداشتم.لبه تختش نشستم.
_هانیه عزیزم بلندشو صبح شده.
عکس العملی نشون نداد. شروع کردم به تکون دادن محکمش.
_هانیه پاشو پاشو.سرخیز اومده خونتون پاشووو.
چشماش و سریع باز کرد و روی تخت نشست.
هانیه: کو ؟کجاس؟فهمید تقلب کردیم!!!خاک توسرم.
یه دونه زدم تو سرش و گفتم:
_پاشو انقدر زر نزن حاضر شو بریم خونه هدیه نتیجه کنکورو ببینیم.
ازجاش بلندشدو به سمت دسشویی رفت.بعد از ۲۰ مین حاضرشد و با داداشش سینا ،خونه

romangram.com | @romangram_com