#دنیای_راز_مینا_پارت_58
-چرا؟
-اینم نمیدونی؟
-نه زیاد به تاریخ علاقهای ندارم.
مشکوک بهم نگاه کرد و گفت:
-تاریخ دنیای رازمینا چیزی نیست که علاقه نداشته باشی.
لارا:کیتی بیخیال؛ چون پادشاهان اعتقاد دارن که باید اصل پادشاهی حفظ بشه و فرد جدیدی بدون اصل و نصب نمیتونه وارد خاندان پادشاهی بشه.
-اِ فقط خودشون اصل و نصب دارن بقیه مردم نه؟!
دوتاشون با هم گفتن:
-هیس!
هرکی به طرفی روانه شد. منم خیلی خسته بودم و حوصله فضولی نداشتم. راه اتاقم رو پیش گرفتم. توی اتاق رفتم و خیلی زود خوابم برد.
با تکون خوردنم از خواب بیدار شدم. چشمام رو باز کردم و دیدم یه خانومی تو فاصله سه سانتی صورتم داره با دقت من رو وارسی میکنه. دید چشمام بازه رفت عقب و گفت:
-چه خواب سنگینی دارید! بلند شین مراسم شاهزاده دو ساعت دیگه شروع میشه. لباستون رو آوردم و دستور گرفتم آمادتون کنم.
-یکم دیگه بخوابم؟
همچین یه چی گفت که خواب واسه دو سه ماه از سرم پرید. صورتم رو شستم، لباس رو پوشیدم و جلوش نشستم.
romangram.com | @romangram_com