#دنیای_راز_مینا_پارت_57
و از سالن رفت بیرون! بهتر مردیکه ایکبیری! رنگ شنل رو مثل همون شنلی که پوشیده بود گفتم قرمز، والا بدبخت بیسلیقه لیاقت تنوع نداره!
لباس رو تا اخر شب اماده کردیم. از اون موقع که وارد سالن شده بودم تا الان که هوا تاریک شده بود از سالن بیرون نرفته بودم. از خستگی داشتم میمردم. یکی از دخترا که اسمش لارا بود گفت:
-وای خیلی خوشگل شده!
-اره اگه سورمهای بود هنوز قشنگتر میشد.
-فردا مراسم ازدواجه؟!
لارا:اره فرداست، از همه جا میان کاخ شاهزاده! وای چه روز فوق العادهای میشه!
-عروس کیه؟
-نمیدونی؟! این خبر که همه جای سرزمین پخش شد.
-نمیدونم.
-دختر خاله شاهزاده.
-پس ازدواج فامیلیه!
اون یکی دختر گفت:
-همه ازدواجهای پادشاهان قبلی هم فامیلی بوده.
romangram.com | @romangram_com