#دنیای_راز_مینا_پارت_14
-آها هفته دیگه!
نچ نچ کرد. از اتاق بیرون رفت، شلوار ارتشی پوشیده بودم. لباس دکمهدار ساده یشمی که مدلش یکم گشاد بود، کفش کرمی بنددار ورزشی، کوله پشتیام رو هم برداشتم. توی آینه قدی از بالا تا پایین به خودم نگاه کردم. موهام مصری تا بالای گردنم بود، خط چشم و رژم زده بودم. یه بـ ـوسـ واسه خودم فرستادم و از اتاق بیرون اومدم.
-خاله؟!
-جانم؟
به فارسی گفتم:
-خیلی دوست دارم!
گونهام رو بوسید و بغلم کرد.
-خب من دیگه برم.
-برو عزیزم خدا به همراهت!
تا دم در همراهیم کرد. جسیکا با تاکسی منتظرم بود، یه سوت زد و گفت:
-اِی خانوم کجا کجا؟
عشوه اومدم و روم رو اونور کردم. خندیدم و رفتم سوار تاکسی شدم و گفتم:
-اووو جسی رو ببین چه کرده!
romangram.com | @romangram_com