#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_86
جایی که مهری گفته بودو نگاه کردم.اره راست میگفت.ارتینو دوستاش بودن.یه لحظه چشم ارتین خورد بهم.اول تعجب کرد ولی بعدیه پوزخند حال بهم زن زدو روشو کرداونور!عاقا اصن این میخنده؟؟؟نه جاااان من؟والااا!من تاحالا خنده این بشرو ندیدم!اخمام رفت توهم.دست مهری روکشیدمو بردم سمت یه میزخالی.بهی وسانی هم بعدما اومدن تانشستن شروع کردن....
بهی+واااای الی دیدی؟ارتین ایناهم اینجان
مهری+اره دیدیمشون.اوناهم مارو دیدن
سانی+هعــــــے خدا!چی افریدی!جیگـــــــــر هلــــــــو بپرتوگلـــــــــو!😍😍😍
حوصله اونارونداشتم.سریع ازروی صندلی بلندشدمو رفتم طرف دستشوویی.نگاه خیره خیلیارو روی خودم حس میکردم ولی اهمیتی ندادم.از دشوویی که اومدم بیرون دیدن که نخیــر مایه روز خوشم نمیتونیم داشته باشیم.یه جوجه فکلی وایستاده بود دم در.یه اخم وحشتناک کردم
پسره+اووه عزیزم.اخم نداشتیمااا
خواستم از کنارش ردشم که مچ دستمو گرفت.
±اهــــای یابوو!دستت بهش بخوره قلمش میکنم.
برگشتمو باتعجب به ارتین نگاه کردم.وااای خدای من.😱شلوار جذب مشکی،پیرهن سورمه و کفش اسپرت سورمه ای.جووووونم تیپ😍😍😍😍
یه نگاه به جوجه فکلی کردو گفت:گورتو گم کن.
پسره گرخید!!
-ببینم این چه قراردادی هست که تو درست سربه زنگا میرسی؟؟
+ببخشیدکه مزاحم معاشقتون شدم.دیگه قول میدم هرگز این اتفاق نیفته!
بعدم رفت.ایـــــــــــن الان چــــــــےگفت؟؟؟؟؟؟؟گفت من داشتم با پسره لاومیترکوندم؟؟؟پسری ایکبیری نفله بوزینه گاوومیش بزغاله عتیقه.منو بگو که میخواستم ازش تشکر کنم...بیشعور بی جنبه بی لیاقت...همون بهتر که منظورمو نگرفت.باعصبانیت رفتم طرف میز خودمون
romangram.com | @romangram_com