#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_76

احمـــق بوزینه گاومیش عنتــــــــرک.کمرمو داغون کرده اونوخ میگه حواسم نبود.کثافط عبضی!لامصب خییلی قشنگ تانگو میرقصید.منم که رقصم عاالی.پس باهاش همراهی کردم.منوکشید طرف خودش جوری که دقیقااا توبغلش بودم نمیدونم چرا!ولی این دفعه هیچ اعتراضی نکردم!اروم با اهنگِ لایت میرقصیدیم.اخر رقص یه دور چرخیدم و رودستش به عقب خم شدم.موهام ریخت پایین.هردومون نفس نفس میزدیم.نفسای ارتین دقیقا میخورد به گردنمو حالمو عجیب عوض میکرد.منو بلند کردو ترچشام خیره شد.منم توچشای اون.نمیدونم اون چشاچی داشت ولی منو توی خودش غرق میکرد.یهــو صدای دست و سوت بلند شد.دوست نداشتم ولی نبایدبیشتراز این ضایع بازی درمی اوردم نگامو ازچشاش گرفتمو به جمعیت نگا کردم.تازه فهمیدم همه صحنه رقصو خالی کردنو فقط زل زدن به ما!از ارتین جداشدمو رفتم یه گوشه نشستم.بدجور عرق کرده بودم.اویسا باجییغ اومد طرفم.
+معرکـــــه بود دختر!
-چی معرکه بود دقیقا؟؟!
+رقص با ارتین!اونقدری که همه محوشمادوتا بودن!اخخخخ که چقدر دلم خنک شد
خندیدم-دیگه واسه چی؟؟
+چونکه تمام دخترایی که دورارتین بودن داشتن میمردن.اخ اخ حتی اون رویا خله!دختره ی نچسب!
-وا!رویا دیگه کیه؟؟
+دختر عموم.خواهر همون روهام که باهاش رقصیدی!راستی تو روهامو میشناسی؟؟
داستان اشناییمونو واسش تعریف کردم اونم گفت که افرین حقش بوده و کلی خندید.بعد ازیه شام مغصل قصدرفتن کردیم.رفتی رسیدیم خونه سرم به بالشت نرسیده خوابم برد
"ارتین"
ازیه طرف اون دختره کنه رویا،ازیه طرف ازدست الناز اعصابم داغوون بود.وقتی دستشو گذاشت تو دست روهام تاباهم برقصن دلم میخواست گردنشو خورد کنم.شاید واسه اینکه فهمیدم این همون النازیه که قراره باهم ازدواج کنه!اونم چه ازدواجی!یه ازدواج اجباری!!وقتی داشتم با رویا میرقصیدم فقط حواسم به اون بود.وقتی که همپاهای رقص چرخیدنو من رفتم پیش الناز قلبم اروم گرفت و تمام حرصمو سرکمرش خالی کردم.رقصش عالی بود.پابه پای من رقصید.البته منم رقصم خوب بودا!وقتی که نفسام به گردنش میخورد قشنگـــ احساس کردم که حالش عوض شد.چشاش منوتو خودش غررق میکرد!اخ النـــاز!ولی فک کنم ازماجرای ازدواج اجباریه منوخودش خب نداشت.تنها چیزی که دوست ندارم اجباره.وباهمین فکرا خوابم برد....
"الناز"اخخخخخخخخ کی این پرده لامصبو کشیده.اَههههه نورمستقیم میخوردتوصورتم.باغرغر ازجام بلند شدمو رفتم تودسشوویی اما همینکه قیافه خودمو تو اینه دیدم یه جیــــــــــغ کشیدم.وووویییی ای کیه؟؟قیافم وحشتناک شده بود بازم با ارایش خوابیده بودم.تمام ریملایی که دیشب زده بودم همش ریخته بود.اب دهنمم که از کنار دهنم راه افتاده بودو نصفشم خشک شده بود.موهامم همش بهم پیچیده بود.چشمامم بدجــــور باد کرده بود.سرووضع غیرقابل تحملمو درست کردمو اومدم بیرون.لباس خوابمو بایه شلوارسندبادی فیلی و یه تیشرت فیلی رنگ عوض کردمو رفتم پایین.اخخخخخ حواسم نبود از پله ها اومدم پایین دوس داشتم موهامو محکممممممم بکشم که ازجاش کنده شه که اینقدر حواس پرتم.دیگه هم نمیشد کاریش کرد.ادامه پله هارو اومدم پایین که چشمام چهارتا شد.اوخ اوخ مامی وددی جون جلوTVنشسته بودنومامانم سرشو گذاشته بود روی شونه بابا وتوبغلش بود.اواا!پس این ارسام کووووش؟یا خــــدا داشت فیلم پخش میکرد خفــــــــــن!!صحنه حساس اومد این ننه بابای ماهم خواستن سه بعدی که هیچ پنج بعدیش کنن!اووومممم ولی مگه میشه؟بچه اینجا نشسته!رفتم وسط مامان بابا پشت مبل وایستادم.هنوز متوجه من نشده بودن.توی یه فرصت مناسب درست سربه زنگا با جیـغ گفتم:واااااااااااااااااااااای خـــــــــــــدااا سووووووســــــــــــــــــــکــــ مامـــــــے ددے!
مامان باباهم با جیغ من شکه شدنو سریع ازجاشون بلندشدن.منم بالاپایین میپریدم.مامانم خودشو انداخت توبغل بابا.اخه مامان بدجووور ازسوسک وحشت داشت.ارسامم ازجیغای من اومدپایین.حالا من داشتم از حرکات مامان بابا از خنده ریسه میرفتم وارسامم باتعجب منونگاه میکرد.یهو ارسام دادکشید:بســــــــــــــــہ
به معنای واقعی کلمه هممون لال شدیم.مامانم از بغل بابا اومد بیرون.ولی وقتی دوباره اون صحنه یادمـ اومد پقی زدم زیرخنده.اوووفـــــــــــ

romangram.com | @romangram_com