#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_7

بعد از پله ها رفتم بالا...یه قسمت از طبقه بالا اون گوشه یه L قرمز بود که روش کوسن های کوچولو داشت روبه روشم یه تی وی به دیوار وصل بود...
اتاق من دست راست سالنه و مبلا هم کنار اتاق منه رو به روی پله ها سه تا اتاقه یکی مال ارسام یکی هم خالیه و یکی دیگشم خالی😜سمت چپم اتاق مامان بابا بود و کنارش یه اتاق خالی دیگه داشت اما چون فضای حیاط خونه از پنجره های اون اتاق دیده میشد و نور گیر بود من بعضی وختا میرفتم اون اتاق...چیز زیادی نداش جز یه تختو کتابخونه و میز تحریر و البته پیلنوی خوشگلم...
مقنعمو در حالی که میرفتم به سمت اتاقم در آوردمو که همون لحظه ارسام از اتاقش اومد بیرون...
+به به اجی جون گـــــــــل...
- سلام داداش جیگر .خوبی?
+ ممنون خواهری تو خوبی ? دانشگاه چطور بود؟
ـــــ مرسی خوبم.دانشگاهم خوب بود جایی میری?
+ میرم پایین یه چیزی بخورم...
اوهوم. راستی اینوخت تو خونه چیکار میکنی?
+ امروز کارا کمتر بود زود تر اومدم خونه...
ــــ ایول.
پیشونیمو بوسید و در حالی که میرفت پایین گفت:
+من میرم پایین خواستی بیاا
-اوکــــــی داداشی

romangram.com | @romangram_com