#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_8
بعدم رفتم سمت اتاقم.دکـــور اتاقم یاســـی و سفید بود.خیــــــــــــــــــــــلی دوسش داشتم.کنار در اتاقم حدود ۵،۶ متــــر فقط کمد دیواری بود کهـ کل طول اتاقو گرفته بود.لباسام جداگونه یه قسمت کیف و کفش بعد شال و روسری و شلوارام بعدش میــز توالت خوشگلمـ که داخل کمد دیواری جا میخورد و یه عالمه لوازم آرایشی که به طرز خوجیلی توی طبقه های کنار میز توالت چیده شده بود.البته زیاد ازش سر در نمیاوردم.ولی یه ست از همه مارکای خوب داشتم.بعد کمد مانتوهام بود و کنارش یه ایینه قــــدی بزرگ.بعدش لباس مجلسی هام و....
توی عرض اتاقم یه پنجره بود که پرده های سفید با یه یال یاسی رنگــ بیوتیفول خخـ .تقریبا روبه روی میز توالتمـ تخت بزرگ دونفره خوشــــــــــــــگلم بود.یه تخت سفید با روکش یاسی و بالشتای سفید و کوسن های کوچولوی تزئینی یاسی.بایه پا تختی یاسی که جلوی تختم بود.دوتا چراغ خواب یاسی رنگم کنار تخت روی میزای کوچیک سفید قرار داشت.یه مبل یه طرف یاسی رنگ با تاج سفید هم یه گوشه اتاق بود.راســــــــــتی یه عکس اسپرت بزرگ هم بالای تخت نصب بود که توی اتلیه گرفته بودم.ژستمم اینجوری بود که پشت به دوربین وایستاده بودم و فقط نصف صورتم دیده میشد.عکسشم سیاه سفید بود😍
در آخر هم سرویس بهداشتـی و حموم و خلـــــــــــــاص...😝
لباسامو بایه تاپ شلوارک صورتی ناناز عوض کردمو خودمو پرت کردم رو تخت.اخ که هیچ چی تخـــــــــــت خواب ادم نمیشه.دانشگاه چی بود اوووووووق وبا این حرف خیلی سریع بدون هیچ فکری خوابم برد
******
اخیـــــــــــــــــش چه خوابی بودا.ژووووووون😍از تخت اومدم پایینو دوییدم تو دشوووویی.اووخ چشمام روشن شدا.از دشوویی که اومدم بیرون یهـــــو یه صدایی اومد.قــــــــــــارقــــــــــورررر....😮
جلل خالق اخی صدای بچه نداشتم دراومد.مامانی قربونت بره الهی الان میریم پایین یه چیزی میخوریم.خخخـ گوشیمو چک کردم ساعت ۴ بود اووفـ از اتاق رفتم بیرونو دوباره مث صبح چون حس پایین رفتن از ایــــــن همهـــــــ پله رو نداشتم از روی نرده لیــــــــــــــز خوردم یــــــوووهـــــــــــــــــــووووو😅
مامان که طبق معمول مشغول حرفیدن با تلفن بود.خخخ گفتم طبق معمول یاد اهنگ ارمین افتادمــ
طبق معمول توهستی دلیل ارامشم/طبق معمول نمیزارم اونا قاطی ماها بشن
اهااا یه بار دیگه همین بیتو تکرار کن باقـــــر کمــــر.....😅😂
همینجوری قر میدادمــو میرفتم سمت اشپزخونه.منم الکی خوشمــاا!خو چیـکار کنم؟کودک درونم هنوز فعاله.خخخـ دست از قر دادن کشیدمو رسیدم به اشپزخونه
عزت خانوم:سلام الناز جان
-سلام عزت جون چیزی داریم واسه خوردن؟
+اره.الان غذای ظهرو واست گرم میکنم
romangram.com | @romangram_com